Quantcast
Channel: دیدگاه‌ها برای: برما بسی کمان ملامت کشیده‌اند (۲)
Viewing all articles
Browse latest Browse all 11

توسط: داود بهرنگ

$
0
0

بخش اول
با سلام
این سخن در ۲ فصل است. این که من آن را در ۳ بخش آورده ام به سبب دراز بودن آن است. چهار گفتار آغازین من شرح مقدماتی نکاتی است که در پایان آورده ام.
گفتار اول: انسان پدیداری تکاملی و تکامل یابنده است.
آدمی از جنبۀ فیزیولوژیک و نیز نورولوژیک دارای بنیاد مشترک با حیوانات است. تحقیقات بیانگر این معنایند که آدمی در پیشینۀ پیدایش خود – در روزگار چند میلیون سال پیش – همزاد با گونه ای از میمون بوده است. بقایای فسیلی بدست آمده در این باره در اثبات این معنایند. انسان از این جنبه پدیداری تکاملی و تکامل یابنده است. قرآن این معنا را در آیه ای به آدمی تذکار می دهد. آنجا که می گوید: [بدانید که:] «پیشینۀ انسان دربردارندۀ روزگار بس درازی است که انسان بدان – هیچ نبوده و یا هیچ – در خور اعتنا نبوده است.» آری آیۀ نخست سورۀ دهر [یا سورۀ انسان] در این باره است. می گوید: «هَلْ أَتَىٰ عَلَى الْإِنْسَانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یَکُنْ شَیْئًا مَذْکُورًا؟»

هنگامی که می گوییم انسان تکامل یافته است [بلا نسبت نگهبان و مجمع مصلحت و از این حرف ها] انسان از جنبۀ فیزیولوژیک برای مثال دُمبش افتاده است. از جنبۀ نورولوژیک به مرور دارای قابلیت “تصدیق – تکذیب عقلی” شده است. این شناسه ها را حیوانی که همزاد آدمی در خاستگاهش بوده هرگز نداشته است. آن “انسان” چشم و دهان و گوشش دارای پشتوانۀ عقلی نبوده است. این است که باری تعالی چند جا به کلامی – که خشونت بار است – در قرآن می گوید: آدمی اگر دین دارد اما شعور ندارد همتراز با “اورانگوتان” است. می گوید: «آدم اگر دین دارد اما شعور ندارد بدترین جنبنده در روی زمین است.» [از آن اورانگوتان هم بدتر است.] و توجه داشته باشیم که به رغم القائات فقه و فقیه و به رغم پنداری که «آبائُهُم» داشته اند و دارند واژۀ کافر به معنی آدمِ بی دین نیست. [که فقها به این دسیسه هزاران تن را تا کنون به قتل رسانده اند.] کافر در قرآن معنی اش آدم با دین ولی بی شعور است. می فرماید: الّذین کفروا بربّهم یعدلونَ. الّذین کارل مارکس یا انگلس ملعون نگفته است! ابوجهل و ابولهب را گفته است که هر دو خداپرستِ چند خدا و چندین خدا بوده اند.] می گوید: کافر کسی است که می گوید حکومت من و کارگزاران من [و این ابزار دوش سواری من] نُمایۀ حکومت خداوند بر انسان است. کسی است که می گوید: من خودم نُمایۀ عظیم خداوندم. [خدا خودش گفته که من جانشین اویم. الذین کفروا بربهم یعدلونَ.]

گفتار دوم: دو پرسش ناشی از گذار از چند خدایی دینی به تک خدایی دینی
از آن گاهی که در کلۀ انسان – انسانی که چند خدا بوده – جوانۀ تردید روئیده و انسان را این جا و آنجا پیامبران به تک خدایی خوانده اند سخن از دو پرسش به میان آمده است. یکی به روزگار محمد است که دیندارانِ مشرک و کافر به او می گویند: « عجیب نیست که از ما می خواهی این همه خدا را کنار نهیم و تک خدا شویم؟ أَجَعَلَ الآلِهَهَ إِلَٰهًا وَاحِدًا؟ ۖ إِنَّ هَٰذَا لَشَی ءٌ عُجَابٌ» (سورۀ صاد آیۀ ۵) دیگری پرسشی کهن است که در ایران و در برابر گات های اشو زرتشت شکل گرفته؛ آن جا که مُغان ایرانی [روحانیون و کاهنان مقدم بر اشو زرتشت] دوئیت را هر آن به تک خدایی ترجیح می داده اند. شر به گمان آنان از شر و نه هرگز از خیر ناشی می شود. لذاست که به پندار آنان دوئیت هر آن به تک خدایی ترجیح دارد و شایسته است که خیر و شر هر یک خدای ویژۀ خود را داشته باشند.

گفتار سوم: نمای کُلی از انذار پیامبران
تصور کنید کسی – مرجعی یا مقامی – در مرحله ای از زندگی تکاملی بشر و پیش از مرحلۀ تصدیق-تکذیبِ عقلی به او گفته باشد: ۱) آدمی – در زندگی بیابان گردانۀ خود – برای آن که هر آن از گزند باد و بوران در امان باشد بایست دارای خیمه و خرگاه مقاوم باشد. ۲) اگر چنین کند جان سالم به در می برد و زندگی اش از هر گزندی در امان خواهد بود. ۳) اگر چنین نکند زندگی اش به خطر می افتد و دچار سرانجامی که سخت و سخت و سخت ناخوشایند است می گردد.

ادامه در بخش ۲


Viewing all articles
Browse latest Browse all 11

Latest Images

Trending Articles





Latest Images